باده نوشان می غفلت، پیوسته و خاموش، بیش و بیشتر از هوش میروند و امید بازگشتشان به زندگی اندك و اندكتر میگردد، تا آنجا كه سرنوشتشان را چیزی جز خاموشی و مرگِ عقلانیشان رقم نمیزند؛ و این همان حیوانیت است بلكه پستتر…
مگر این كه فریادِ شبشكنان، سكوت مرگبار شبِ غافلان را در هم بشكند، و با سوسوی مشعلشان، نور و گرمی را به كالبد سرد مردگان ارمغان دهند، تا از فاصلهی آنان از زندگی کاسته گردد.
از این رو تمامی خفتگانِ شبِ غفلت، وامدار اینان هستند و اینان بر آنان منت زندگانی، گرمی، حركت و… دارند، خواه چشمی بیدار و دلی هوشیار گردد، و خواه غافلان را، مرگ و تاریكی پسند آید.
با چه نامی میتوان از اینان تجلیل نمود؟ فریادگران! مشعلداران! شبشكنان!…
و كار پرافتخارشان را چه میتوان نامید؟ فریادهای مشعل در اعماق سكوت شب غفلت! زبانههای مشعل در زمستان مرگ! جرقههای آتش زندگی! طوفان برباد دهندهی خاكستر بیهوشی! …
خدای رحتمشان کند هزار هزار. آمین.